Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . غمگین و مأیوس
2 . گرفته (هوا، فضا)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
gloomy
/ˈglumi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: gloomier]
[حالت عالی: gloomiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
غمگین و مأیوس
افسرده، محزون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پکر
دژم
نژند
افسرده
مترادف و متضاد
depressed
miserable
unhappy
cheerful
happy
1.My cousin was gloomy because his best friend had moved away.
1. پسرعمویم بهخاطر اینکه بهترین دوستش (به جای دور) نقلمکان کرده بود، غمگین و مأیوس بود.
2.The reason Doris wasn't popular was that she always had a gloomy appearance.
2. دلیل اینکه چرا "دوریس" محبوب نبود، این بود که همیشه ظاهری افسرده داشت.
2
گرفته (هوا، فضا)
دلگیر، تاریک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دلگیر
نیمهتاریک
گرفته
مترادف و متضاد
dark
depressing
ill-lit
bright
sunny
well lit
1.Jones Beach is not so beautiful on a gloomy day.
1. ساحل "جونز" در یک روز ابری [هوای گرفته] آنقدرها زیبا نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
gloomily
gloom
glockenspiel
globule
globular
gloomy weather
gloria
glorification
glorified
glorify
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان