[صفت]

gloomy

/ˈglumi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: gloomier] [حالت عالی: gloomiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غمگین و مأیوس افسرده، محزون

معادل ها در دیکشنری فارسی: پکر دژم نژند افسرده
مترادف و متضاد depressed miserable unhappy cheerful happy
  • 1.My cousin was gloomy because his best friend had moved away.
    1. پسرعمویم به‌خاطر اینکه بهترین دوستش (به جای دور) نقل‌مکان کرده بود، غمگین و مأیوس بود.
  • 2.The reason Doris wasn't popular was that she always had a gloomy appearance.
    2. دلیل اینکه چرا "دوریس" محبوب نبود، این بود که همیشه ظاهری افسرده داشت.

2 گرفته (هوا، فضا) دلگیر، تاریک

معادل ها در دیکشنری فارسی: دلگیر نیمه‌تاریک گرفته
مترادف و متضاد dark depressing ill-lit bright sunny well lit
  • 1.Jones Beach is not so beautiful on a gloomy day.
    1. ساحل "جونز" در یک روز ابری [هوای گرفته] آنقدرها زیبا نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان