[اسم]

granddaughter

/ˈgrænˌdɔːt̬.ər/
قابل شمارش

1 نوه (دختر) نوه مونث

معادل ها در دیکشنری فارسی: نوه
  • 1.My granddaughter loves me.
    1. نوه‌ام من را دوست دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان