Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . میزبان
2 . تعداد زیاد
3 . نان مراسم عشای ربانی (مسیحیت)
4 . مجری (برنامه رادیویی و تلویزیونی)
5 . میزبانی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
host
/hoʊst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
میزبان
مهماندار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
میزبان
صاحبخانه
1.He thanked the host for the party.
1. او از میزبان برای مهمانی تشکر کرد.
to play host to somebody
میزبان کسی بودن
The college is playing host to a group of visiting Russian scientists.
دانشکده میزبان گروهی از دانشمندان روسی مدعو است.
host country/government/city ...
کشور/دولت/شهر و... میزبان
the host city for the next Olympic Games is Tokyo.
شهر میزبان برای مسابقات المپیک بعدی توکیو است.
to play host (to something)
میزبان (چیزی) بودن
The gallery is playing host to an exhibition of sculpture.
گالری میزبان یک نمایشگاه مجسمه است.
2
تعداد زیاد
دسته، گروه
a host of somebody/something
شمار [تعداد] زیادی از کسی/چیزی
1. A host of show business celebrities have pledged their support.
1. تعداد زیادی افراد مشهور در حوزه صنعت سرگرمی حمایت خود را اعلام کردهاند.
2. He must find the most efficient solution among a whole host of possibilities.
2. او باید کارآمدترین راهحل را بین شمار زیاد احتمالات پیدا کند.
3
نان مراسم عشای ربانی (مسیحیت)
(the Host)
4
مجری (برنامه رادیویی و تلویزیونی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مجری برنامه
1.Mr. King is the most famous talk show host in America.
1. "مستر کینگ" مشهورترین مجری میزگرد آمریکا است.
a TV game show host
مجری مسابقه تلویزیونی
He plays a madcap game show host.
او مجری یک مسابقه تلویزیونی عجیب و غریب است.
[فعل]
to host
/hoʊst/
فعل گذرا
[گذشته: hosted]
[گذشته: hosted]
[گذشته کامل: hosted]
صرف فعل
5
میزبانی کردن
میزبان بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پذیرایی کردن
to host something
میزبان چیزی بودن
1. South Africa hosted the World Cup finals.
1. آفریقای جنوبی میزبان فینال جام جهانی بود.
2. The Arts Centre is hosting a film festival this summer.
2. "مرکز هنری" امسال تابستان میزبان یک جشنواره فیلم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
hossein
hospitalize
hospitalization
hospitality
hospital
hostage
hostage-taker
hostage-taking
hostel
hostelry
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان