[اسم]

host

/hoʊst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میزبان مهمان‌دار

معادل ها در دیکشنری فارسی: میزبان صاحب‌خانه
  • 1.He thanked the host for the party.
    1. او از میزبان برای مهمانی تشکر کرد.
to play host to somebody
میزبان کسی بودن
  • The college is playing host to a group of visiting Russian scientists.
    دانشکده میزبان گروهی از دانشمندان روسی مدعو است.
host country/government/city ...
کشور/دولت/شهر و... میزبان
  • the host city for the next Olympic Games is Tokyo.
    شهر میزبان برای مسابقات المپیک بعدی توکیو است.
to play host (to something)
میزبان (چیزی) بودن
  • The gallery is playing host to an exhibition of sculpture.
    گالری میزبان یک نمایشگاه مجسمه است.

2 تعداد زیاد دسته، گروه

a host of somebody/something
شمار [تعداد] زیادی از کسی/چیزی
  • 1. A host of show business celebrities have pledged their support.
    1. تعداد زیادی افراد مشهور در حوزه صنعت سرگرمی حمایت خود را اعلام کرده‌اند.
  • 2. He must find the most efficient solution among a whole host of possibilities.
    2. او باید کارآمدترین راه‌حل را بین شمار زیاد احتمالات پیدا کند.

3 نان مراسم عشای ربانی (مسیحیت) (the Host)

4 مجری (برنامه رادیویی و تلویزیونی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: مجری برنامه
  • 1.Mr. King is the most famous talk show host in America.
    1. "مستر کینگ" مشهورترین مجری میزگرد آمریکا است.
a TV game show host
مجری مسابقه تلویزیونی
  • He plays a madcap game show host.
    او مجری یک مسابقه تلویزیونی عجیب و غریب است.
[فعل]

to host

/hoʊst/
فعل گذرا
[گذشته: hosted] [گذشته: hosted] [گذشته کامل: hosted]

5 میزبانی کردن میزبان بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پذیرایی کردن
to host something
میزبان چیزی بودن
  • 1. South Africa hosted the World Cup finals.
    1. آفریقای جنوبی میزبان فینال جام جهانی بود.
  • 2. The Arts Centre is hosting a film festival this summer.
    2. "مرکز هنری" امسال تابستان میزبان یک جشنواره فیلم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان