Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . درآمد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
income
/ˈɪnkʌm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
درآمد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دخل
درآمد
عایدات
عایدی
عواید
مداخل
مترادف و متضاد
earnings
salary
wages
expenditure
outgoings
1.Tourism is a major source of income for the area.
1. گردشگری از منابع اصلی درآمد این منطقه است.
a rise in national income
افزایشی در درآمد کشور
people on high incomes
اشخاص با درآمد بالا
تصاویر
کلمات نزدیک
incoherently
incoherent
incognito
inclusive
inclusion
income tax
incoming
incoming call
incoming mail
incomings
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان