Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مزاحم شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to intrude
/ɪnˈtruːd/
فعل ناگذر
[گذشته: intruded]
[گذشته: intruded]
[گذشته کامل: intruded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مزاحم شدن
ناخوانده وارد شدن، مخل شدن، به زور وارد شدن
formal
1.The sound of the telephone intruded into his dreams.
1. صدای تلفن ناخودآگاه وارد رویاهایش شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
introverted
introvert
introspective
introspection
introductory
intruder
intrusion
intrusive
intrusively
intuition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان