[اسم]

intrusion

/ɪnˈtruːʒn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مزاحمت

معادل ها در دیکشنری فارسی: تداخل
  • 1.They claim the noise from the new airport is an intrusion on their lives.
    1. آن‌ها ادعا دارند که سر و صدای فرودگاه جدید مزاحمتی برای زندگی آن‌ها است.

2 دخول سرزده و بدون اجازه

formal
  • 1.She apologized for the intrusion but said she had an urgent message.
    1. او بابت سرزده آمدن عذرخواهی کرد؛ اما گفت پیغام مهمی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان