Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متجاوز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
intruder
/ɪnˈtruːdər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متجاوز
دزد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
متعدی
1.Intruder alarms are being fitted in many schools as a way of improving security.
1. به عنوان راه حلی برای بهبود امنیت در بسیاری از مدارس زنگ هشدار ورود دزد نصب شده است.
2.The intruder fired at least one more shot at the guard, then fled.
2. متجاوز دست کم یک بار دیگر به نگهبان شلیک کرد و بعد فرار کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
intrude
introverted
introvert
introspective
introspection
intrusion
intrusive
intrusively
intuition
intuitive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان