Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خبرنگاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
journalism
/ˈdʒɜrn.əlˌɪz.əm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خبرنگاری
روزنامهنگاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روزنامهنگاری
ژورنالیسم
1.I have a degree in journalism.
1. من مدرکی دانشگاهی در روزنامهنگاری دارم.
2.My son's planning to go into journalism.
2. پسرم قصد دارد وارد (حرفه) خبرنگاری شود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
journal
jot down
jot
jook
jolty
journalist
journey
journeyman
jovial
joy
کلمات نزدیک
journal
joule
jottings
jotter
jot down
journalist
journalistic
journey
jovial
joy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان