[اسم]

ladder

/ˈlæd.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نردبان

معادل ها در دیکشنری فارسی: نردبان
  • 1.She was up on a ladder, cleaning the window.
    1. او بالای یک نردبان، داشت پنجره را تمیز می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان