Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بزرگ
2 . زیاد
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
large
/lɑːrdʒ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: larger]
[حالت عالی: largest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بزرگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بزرگ
درشت
مترادف و متضاد
big
great
huge
substantial
small
1.This apartment is much larger than our last one.
1. این آپارتمان بسیار بزرگتر از آپارتمان قبلی ماست.
a large area/family/house/car ...
یک منطقه/خانواده/خانه/اتومبیل و... بزرگ
I’d like a large cola.
نوشابه بزرگ میخواهم [یک نوشابه بزرگ به من بدهید].
2
زیاد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هنگفت
معتنابه
کلان
مترادف و متضاد
great
substantial
small
a large amount/number of something/somebody
مقدار/تعداد زیادی از چیزی/کسی
1. We didn't expect such a large number of people to attend the concert.
1. ما انتظار آمدن این تعداد زیاد آدم برای شرکت در کنسرت را نداشتیم.
2. We've made good progress, but there's still a large amount of work to be done.
2. ما پیشرفت خوبی کردهایم، اما همچنان مقدار زیادی کار برای انجام دادن باقی ماندهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
lard
larboard
lapwing
laptop computer
laptop
large calorie
largely
largess
largesse
laridae
کلمات نزدیک
lardo
larder
lard
larch
larceny
large coffee
large intestine
large soda
large-scale
largely
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان