Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عظیم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
massive
/ˈmæsɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more massive]
[حالت عالی: most massive]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عظیم
حجیم، سنگین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حجیم
کوهپیکر
مترادف و متضاد
enormous
gigantic
huge
tiny
1.From lifting weights, Willie had developed massive arm muscles.
1. "ویلی" به خاطر وزنه زدن توانسته عضلات بازوی حجیمی داشته باشد.
2.The boss asked some employees to lift the massive box.
2. رئیس از چند کارمند خواست تا جعبه سنگین را بلند کنند.
3.The main building on the campus was so massive that the new students had trouble finding their way around at first.
3. ساختمان اصلی پردیس انقدر عظیم بود که دانشجویان جدید در پیدا کردن راهشان به مشکل بر میخوردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
masseuse
masseur
masse
massage
massacre
massive hit
mast
mastectomy
master
master bedroom
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان