Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جلسه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
meeting
/ˈmiːt̬.ɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جلسه
قرار ملاقات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجلاس
انجمن
برخورد
جلسه
دیدار
نشست
ملاقات
محفل
مجلس
مترادف و متضاد
assembly
gathering
to have/hold/call/attend a meeting
جلسه داشتن/برگزار کردن/فراخواندن/شرکت کردن
We're having a meeting on Thursday to discuss the problem.
ما برای بحث درباره مشکل روز پنجشنبه جلسهای داریم.
at a meeting
در جلسه
I’ll raise the matter at the next meeting.
من در جلسه بعدی موضوع را مطرح خواهم کرد.
in a meeting
در جلسه
She said that Mr Coleby was in a meeting.
او گفت که آقای "کولبی" در جلسه است.
meeting about/on
جلسه درباره/در باب
There was a public meeting about the future of the gallery.
یک جلسه علنی درباره آینده نگارخانه برگزار شد.
meeting with somebody
جلسه با کسی
I’ve got a meeting with Mr Edwards this afternoon.
من امروز بعدازظهر با آقای ادواردز جلسه داشتم.
meeting of somebody
جلسه کسی
a meeting of senior politicians
جلسه سیاستمداران ارشد
meeting between somebody
جلسه بین کسی
a meeting between unions and management
یک جلسه بین اصناف و مدیریت
تصاویر
کلمات نزدیک
meet with
meet up
meet the needs of
meet objectives
meet deadlines
meeting house
meeting place
meg
mega
megabyte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان