[اسم]

meeting

/ˈmiːt̬.ɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جلسه قرار ملاقات

مترادف و متضاد assembly gathering
to have/hold/call/attend a meeting
جلسه داشتن/برگزار کردن/فراخواندن/شرکت کردن
  • We're having a meeting on Thursday to discuss the problem.
    ما برای بحث درباره مشکل روز پنجشنبه جلسه‌ای داریم.
at a meeting
در جلسه
  • I’ll raise the matter at the next meeting.
    من در جلسه بعدی موضوع را مطرح خواهم کرد.
in a meeting
در جلسه
  • She said that Mr Coleby was in a meeting.
    او گفت که آقای "کولبی" در جلسه است.
meeting about/on
جلسه درباره/در باب
  • There was a public meeting about the future of the gallery.
    یک جلسه علنی درباره آینده نگارخانه برگزار شد.
meeting with somebody
جلسه با کسی
  • I’ve got a meeting with Mr Edwards this afternoon.
    من امروز بعدازظهر با آقای ادواردز جلسه داشتم.
meeting of somebody
جلسه کسی
  • a meeting of senior politicians
    جلسه سیاستمداران ارشد
meeting between somebody
جلسه بین کسی
  • a meeting between unions and management
    یک جلسه بین اصناف و مدیریت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان