Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
nimble
/ˈnɪmbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: nimbler]
[حالت عالی: nimblest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرز
چابک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چابک
چالاک
چست
فرز
مترادف و متضاد
agile
lithe
skilful
clumsy
stiff
1.The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief.
1. پلیس چابک از روی حصار پرید تا دزد ماشین را تعقیب کند.
2.With my nimble fingers, I'm good at text messaging.
2. به خاطر انگشتان فرزم من در پیامک دادن خوب هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
nile
nil
nike
nihilistic
nihilist
nimbly
nimbus
nimby
nina
nincompoop
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان