Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . هم بازی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
playmate
/ˈpleɪmeɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هم بازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همبازی
1.my three-year-old son and his new playmates
1. پسر سه ساله ام و هم بازی های جدیدش
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
playing field
playing card
playing
playground slide
playground
playroom
plaything
playwright
plaza
pleach
کلمات نزدیک
playlist
playing tennis
playing football
playing field
playing computer games
playoff
playpen
playroom
playscheme
plaything
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان