[اسم]

policewoman

/pəˈliːs.wʊm.ən/
قابل شمارش
[جمع: policewomen]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مامور پلیس (زن) افسر

معادل ها در دیکشنری فارسی: افسر پلیس
  • 1.She was a policewoman for over 30 years.
    1. او بیش از 30 سال مامور پلیس بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان