Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سیاست
2 . بیمهنامه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
policy
/ˈpɑl.ə.si/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سیاست
خط مشی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خط مشی
سیاست
1.What is your party's policy on immigration?
1. سیاست حزب شما در رابطه با مهاجرت چیست؟
2
بیمهنامه
قرارداد بیمه
1.Check the terms of the policy before you sign.
1. قبل از امضا کردن، شرایط بیمهنامه را بررسی کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
policing
policewoman
policeman
police station
police state
policy-making
polio
poliomyelitis
polish
polish off
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان