Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جلوگیری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to preclude
/prɪˈkluːd/
فعل گذرا
[گذشته: precluded]
[گذشته: precluded]
[گذشته کامل: precluded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جلوگیری کردن
پیشگیری کردن، مانع شدن
مترادف و متضاد
prevent
1.His religious beliefs precluded his serving in the army.
1. باورهای مذهبی او از خدمت کردنش در ارتش جلوگیری می کرد.
2.Lack of time precludes any further discussion.
2. کمبود وقت مانع بحث های بیشتر می شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
precision
precisely
precise
precis
precipitous
precocious
preconceived
preconception
precondition
precursor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان