Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جلوگیری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to prevent
/prɪˈvent/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: prevented]
[گذشته: prevented]
[گذشته کامل: prevented]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جلوگیری کردن
پیشگیری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باز داشتن
پیشگیری کردن
جلوگیری کردن
ممانعت کردن
مانع شدن
مترادف و متضاد
disallow
hinder
prohibit
stop
allow
cause
encourage
to prevent something
جلوی چیزی را گرفتن/از چیزی جلوگیری کردن
1. The government took steps to prevent a scandal.
1. دولت اقداماتی کرد تا جلوی یک رسوایی را بگیرد.
2. to prevent accidents
2. جلوگیری کردن از حوادث
to prevent somebody/something from doing something
از انجام کاری توسط کسی/چیزی جلوگیری کردن
We were prevented from entering the building.
از ورود ما به ساختمان جلوگیری شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
prevaricator
prevalent
pretty much
pretty
pretense
previous
previously
prey
price
price cut
کلمات نزدیک
prevarication
prevaricate
prevalent
prevalence
prevailing wind
prevent infection
preventable
preventable diseases
prevention
prevention is better than cure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان