[اسم]

quandary

/ˈkwɑːndəri/
قابل شمارش
[جمع: quandaries]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوراهی سرگشتگی

مترادف و متضاد dilemma
  • 1.George was in a quandary—should he go or shouldn't he?
    1. "جرج" در دوراهی مانده بود - باید برود یا نباید برود؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان