[صفت]

rapid

/ˈræpəd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rapider] [حالت عالی: rapidest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سریع تند

معادل ها در دیکشنری فارسی: تند سریع
مترادف و متضاد fast quick speedy leisurely slow
  • 1.If you work rapidly you can complete the test in twenty minutes.
    1. اگر سریع کار کنی می‌توانی آزمون را در بیست دقیقه تکمیل کنی.
  • 2.The response to the surprise attack was a rapid retreat.
    2. پاسخ به حمله غافلگیرانه یک عقب‌نشینی سریع بود.
  • 3.We took a rapid walk around the camp before breakfast.
    3. ما قبل از صبحانه اطراف اردوگاه، پیاده‌روی سریعی داشتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان