[فعل]

to recapitulate

/ˌrikəˈpɪʧəˌleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: recapitulated] [گذشته: recapitulated] [گذشته کامل: recapitulated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خلاصه و بازگو کردن (به اختصار) تکرار کردن، بازگو کردن (به اختصار)

مترادف و متضاد repeat sum up summarize
  • 1.Before the final exam, the teacher recapitulated the book.
    1. قبل از امتحان نهایی، معلم کتاب را خلاصه و بازگو کرد.
  • 2.I will recapitulate some of the main points of the argument.
    2. من، برخی از نکات اصلی این مباحثه را (به اختصار) تکرار خواهم کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان