[فعل]

to recapture

/ˌriːˈkæptʃər/
فعل گذرا
[گذشته: recaptured] [گذشته: recaptured] [گذشته کامل: recaptured]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دوباره دستگیر کردن دوباره بازداشت کردن

  • 1.He was recaptured after nearly two weeks on the run.
    1. او بعد از دو هفته فراری بودن، دوباره دستگیر شد.

2 پس گرفتن

  • 1.Government troops soon recaptured the island.
    1. سربازان دولت، جزیره را پس گرفتند.

3 دوباره تجربه کردن

  • 1.He was trying to recapture the happiness of his youth.
    1. او سعی می‌کرد که خوشی دوران جوانی‌اش را دوباره تجربه کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان