Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نجات
2 . نجات دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
rescue
/ˈres.kjuː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نجات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نجات
مترادف و متضاد
rescuing
saving
to come to somebody's/something's rescue
به نجات کسی/چیزی آمدن
A wealthy benefactor came to their rescue.
یک حامی ثروتمند به نجات آنها آمد.
a rescue attempt/operation/team
تلاش برای نجات/عملیات نجات/گروه نجات
1. Alert the rescue team.
1. به تیم نجات هشدار دهید.
2. an unsuccessful rescue attempt
2. تلاش ناموفق [برای] نجات
rescue workers/boats/helicopters
مامورین/قایقها/هلیکوپترها و... نجات
[فعل]
to rescue
/ˈres.kjuː/
فعل گذرا
[گذشته: rescued]
[گذشته: rescued]
[گذشته کامل: rescued]
صرف فعل
2
نجات دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به داد کسی رسیدن
رهانیدن
نجات دادن
به فریاد کسی رسیدن
مترادف و متضاد
save
endanger
jeopardize
to rescue somebody/something from something/somebody
کسی/چیزی را از کسی/چیزی نجات دادن
1. He rescued a child from drowning.
1. او یک کودک را از غرق شدن نجات داد.
2. The government has refused to rescue the company from bankruptcy.
2. دولت از نجات دادن شرکت از ورشکستگی امتناع کرد.
to rescue somebody/something
کسی/چیزی را نجات دادن
1. Fifty passengers had to be rescued from a sinking ship.
1. پنجاه مسافر باید از یک کشتی در حال غرق شدن نجات داده میشدند.
2. They were eventually rescued by helicopter.
2. آنها در نهایت توسط هلیکوپتر نجات پیدا کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
rescind
reschedule
resale
rerun
reroute
rescuer
research
research and development
research assistant
research center
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان