[اسم]

rescue

/ˈres.kjuː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نجات

معادل ها در دیکشنری فارسی: نجات
مترادف و متضاد rescuing saving
to come to somebody's/something's rescue
به نجات کسی/چیزی آمدن
  • A wealthy benefactor came to their rescue.
    یک حامی ثروتمند به نجات آنها آمد.
a rescue attempt/operation/team
تلاش برای نجات/عملیات نجات/گروه نجات
  • 1. Alert the rescue team.
    1. به تیم نجات هشدار دهید.
  • 2. an unsuccessful rescue attempt
    2. تلاش ناموفق [برای] نجات
rescue workers/boats/helicopters
مامورین/قایق‌ها/هلیکوپترها و... نجات
[فعل]

to rescue

/ˈres.kjuː/
فعل گذرا
[گذشته: rescued] [گذشته: rescued] [گذشته کامل: rescued]

2 نجات دادن

مترادف و متضاد save endanger jeopardize
to rescue somebody/something from something/somebody
کسی/چیزی را از کسی/چیزی نجات دادن
  • 1. He rescued a child from drowning.
    1. او یک کودک را از غرق شدن نجات داد.
  • 2. The government has refused to rescue the company from bankruptcy.
    2. دولت از نجات دادن شرکت از ورشکستگی امتناع کرد.
to rescue somebody/something
کسی/چیزی را نجات دادن
  • 1. Fifty passengers had to be rescued from a sinking ship.
    1. پنجاه مسافر باید از یک کشتی در حال غرق شدن نجات داده می‌شدند.
  • 2. They were eventually rescued by helicopter.
    2. آنها در نهایت توسط هلیکوپتر نجات پیدا کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان