[فعل]

to spell out

/spɛl aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: spelled out] [گذشته: spelled out] [گذشته کامل: spelled out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باجزئیات توضیح دادن به‌صراحت بیان کردن، بادقت توضیح دادن

  • 1.Be blunt and spell out exactly how you feel.
    1. روراست باش و دقیقاً به‌صراحت بیان کن چه احساسی داری.
  • 2.You know what I mean—I'm sure I don't need to spell it out.
    2. می‌دانی منظورم چیست؛ مطمئنم مجبور نیستم باجزئیات برایت توضیح بدهم.

2 هجی کردن

  • 1.Dolly spelled out her name.
    1. "دالی" اسمش را هجی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان