Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باجزئیات توضیح دادن
2 . هجی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to spell out
/spɛl aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: spelled out]
[گذشته: spelled out]
[گذشته کامل: spelled out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باجزئیات توضیح دادن
بهصراحت بیان کردن، بادقت توضیح دادن
1.Be blunt and spell out exactly how you feel.
1. روراست باش و دقیقاً بهصراحت بیان کن چه احساسی داری.
2.You know what I mean—I'm sure I don't need to spell it out.
2. میدانی منظورم چیست؛ مطمئنم مجبور نیستم باجزئیات برایت توضیح بدهم.
2
هجی کردن
1.Dolly spelled out her name.
1. "دالی" اسمش را هجی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
spell
speedy
speeding
speedily
speedboat
spelt
spend
spending
spent
sperm whale
کلمات نزدیک
spell
speleology
speedy
speedway
speedometer
spellbinding
spellbound
spellcheck
spellchecker
speller
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان