[فعل]

to stand by

/stænd baɪ/
فعل گذرا
[گذشته: stood by] [گذشته: stood by] [گذشته کامل: stood by]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کنار (کسی) ماندن پشت (کسی یا چیزی) ایستادن، حمایت کردن

  • 1.He's my mate and I'm going to stand by him.
    1. او رفیق من است و من کنارش خواهم ماند.
  • 2.She has vowed to stand by her husband during his trial.
    2. او قسم خورده‌است که هنگام محاکمه‌اش کنار همسرش بماند.

2 یک گوشه ایستادن و تماشا کردن

  • 1.How can you stand by while those boys kick the cat?
    1. چطور می‌توانی یک گوشه بایستی و تماشا کنی که آن پسرها گربه را لگد می‌زنند؟
  • 2.We can't stand by while millions of people starve.
    2. ما نمی‌توانیم یک گوشه بایستیم و تماشا کنیم وقتی میلیون‌ها نفر گرسنه هستند.

3 در حالت آماده باش بودن حاضر و آماده بودن

  • 1.Stand by until I call you!
    1. در حالت آماده باش بمان تا به تو زنگ بزنم!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان