Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بند آوردن (خون، آب و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stanch
/stænʧ/
فعل گذرا
[گذشته: stanched]
[گذشته: stanched]
[گذشته کامل: stanched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بند آوردن (خون، آب و ...)
متوقف کردن
مترادف و متضاد
stop
1.he staunched the blood with whatever came to hand.
1. او خون را بند آورد با هر چیزی که دم دست بود.
2.to stanch the flow of money
2. متوقف کردن گردش پول
تصاویر
کلمات نزدیک
stance
stan
stampede
stamp-pad
stamp out
stand
stand around
stand aside
stand back
stand by
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان