[اسم]

stoop

/stuːp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پله های جلوی در

  • 1.We sat talking on the stoop until midnight.
    1. ما تا نیمه شب روی پله های جلوی در نشستیم و حرف زدیم.
[فعل]

to stoop

/stuːp/
فعل ناگذر
[گذشته: stooped] [گذشته: stooped] [گذشته کامل: stooped]

2 دولا شدن خم شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خم شدن خمیدن دولا شدن
  • 1.She stooped to pick up the baby.
    1. او دولا شد تا بچه را بلند کند.
  • 2.The doorway was so low that he had to stoop.
    2. در انقدر کم ارتفاع بود که مجبور شد (برای وارد شدن) خم شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان