[اسم]

supply

/səˈplaɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منبع ذخیره

معادل ها در دیکشنری فارسی: ذخیره
مترادف و متضاد reserve stock
supply of something
منبع چیزی
  • 1. Supplies of food are almost exhausted.
    1. منابع غذایی تقریباً تمام شده‌است.
  • 2. We cannot guarantee adequate supplies of raw materials.
    2. ما نمی‌توانیم منابع مواد اولیه [خام] کافی را ضمانت کنیم.
  • 3. Whenever she goes out with her baby, she always takes a large supply of baby food with her.
    3. او هر بار که با بچه‌اش بیرون می‌رود، همیشه منبع زیادی غذای بچه همراهش می‌برد.
the water/medical etc supply
ذخیره [منبع] آبی/دارویی و...
  • The refugees are urgently in need of food and medical supplies.
    پناهندگان فوراً نیاز به منابع غذایی و دارویی دارند.

2 تأمین عرضه (اقتصاد)، فراهم‌سازی

معادل ها در دیکشنری فارسی: عرضه
مترادف و متضاد providing provision supplying
  • 1.A stroke can disrupt the supply of oxygen to the brain.
    1. سکته می‌تواند تأمین اکسیژن به مغز را مختل کند.
  • 2.The deal involved the supply of forty fighter aircraft.
    2. آن قرارداد شامل تأمین چهل هواپیمای جنگی بود.
  • 3.The U.N. has agreed to allow the supply of emergency aid.
    3. سازمان ملل موافقت کرده‌است که به تأمین کمک اضطراری اجازه دهد.
supply and demand
عرضه و تقاضا
  • The heart of the problem is supply and demand.
    کانون مشکل، عرضه و تقاضا است.
[فعل]

to supply

/səˈplaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: supplied] [گذشته: supplied] [گذشته کامل: supplied]

3 تأمین کردن فراهم کردن، تهیه کردن، تدارک دیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عرضه کردن فراهم کردن
مترادف و متضاد contribute give provide
to supply something to somebody/something
چیزی برای کسی/چیزی تأمین [فراهم] کردن
  • 1. Foreign governments supplied arms to the rebels.
    1. دولت‌های خارجی برای شورشیان تسلیحات فراهم کردند.
  • 2. The farm supplies apples to cider makers.
    2. آن مزرعه برای سازندگان شراب سیب، سیب تأمین می‌کند.
to supply somebody/something
کسی/چیزی را تأمین کردن
  • 1. Electrical power is supplied by underground cables.
    1. نیروی برق از طریق کابل‌های زیرزمینی تأمین می‌شود.
  • 2. Local schools supply many of the volunteers.
    2. مدارس محلی، بسیاری از داوطلبان را تأمین می‌کنند.
  • 3. She was jailed for supplying drugs.
    3. او برای تأمین موادمخدر زندانی شده بود.
to supply somebody/something with something
چیزی برای کسی/چیزی فراهم کردن
  • Foreign governments supplied the rebels with arms.
    دولت‌های خارجی برای شورشیان تسلیحات فراهم کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان