Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منبع
2 . تأمین
3 . تأمین کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
supply
/səˈplaɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
منبع
ذخیره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ذخیره
مترادف و متضاد
reserve
stock
supply of something
منبع چیزی
1. Supplies of food are almost exhausted.
1. منابع غذایی تقریباً تمام شدهاست.
2. We cannot guarantee adequate supplies of raw materials.
2. ما نمیتوانیم منابع مواد اولیه [خام] کافی را ضمانت کنیم.
3. Whenever she goes out with her baby, she always takes a large supply of baby food with her.
3. او هر بار که با بچهاش بیرون میرود، همیشه منبع زیادی غذای بچه همراهش میبرد.
the water/medical etc supply
ذخیره [منبع] آبی/دارویی و...
The refugees are urgently in need of food and medical supplies.
پناهندگان فوراً نیاز به منابع غذایی و دارویی دارند.
2
تأمین
عرضه (اقتصاد)، فراهمسازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عرضه
مترادف و متضاد
providing
provision
supplying
1.A stroke can disrupt the supply of oxygen to the brain.
1. سکته میتواند تأمین اکسیژن به مغز را مختل کند.
2.The deal involved the supply of forty fighter aircraft.
2. آن قرارداد شامل تأمین چهل هواپیمای جنگی بود.
3.The U.N. has agreed to allow the supply of emergency aid.
3. سازمان ملل موافقت کردهاست که به تأمین کمک اضطراری اجازه دهد.
supply and demand
عرضه و تقاضا
The heart of the problem is supply and demand.
کانون مشکل، عرضه و تقاضا است.
[فعل]
to supply
/səˈplaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: supplied]
[گذشته: supplied]
[گذشته کامل: supplied]
صرف فعل
3
تأمین کردن
فراهم کردن، تهیه کردن، تدارک دیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عرضه کردن
فراهم کردن
مترادف و متضاد
contribute
give
provide
to supply something to somebody/something
چیزی برای کسی/چیزی تأمین [فراهم] کردن
1. Foreign governments supplied arms to the rebels.
1. دولتهای خارجی برای شورشیان تسلیحات فراهم کردند.
2. The farm supplies apples to cider makers.
2. آن مزرعه برای سازندگان شراب سیب، سیب تأمین میکند.
to supply somebody/something
کسی/چیزی را تأمین کردن
1. Electrical power is supplied by underground cables.
1. نیروی برق از طریق کابلهای زیرزمینی تأمین میشود.
2. Local schools supply many of the volunteers.
2. مدارس محلی، بسیاری از داوطلبان را تأمین میکنند.
3. She was jailed for supplying drugs.
3. او برای تأمین موادمخدر زندانی شده بود.
to supply somebody/something with something
چیزی برای کسی/چیزی فراهم کردن
Foreign governments supplied the rebels with arms.
دولتهای خارجی برای شورشیان تسلیحات فراهم کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
supplies
supplier
supplication
supplicant
suppliant
supply and demand
supply chain
supply department
supply-side
support
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان