Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . توجیه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to vindicate
/ˈvɪndɪkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: vindicated]
[گذشته: vindicated]
[گذشته کامل: vindicated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
توجیه کردن
تبرئه کردن
مترادف و متضاد
absolve
justify
1.New evidence emerged, vindicating him completely.
1. مدارک جدید رو شد و او کاملا تبرئه شد.
2.The decision to include Morris in the team was completely vindicated when he scored two goals.
2. تصمیم بر اینکه "موریس" در تیم باشد وقتی او دو گل به ثمر رساند کاملا توجیه شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
vindaloo
vincent
vinaigrette
vinaceous
villainy
vindication
vindictive
vine
vinegar
vinegary
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان