Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ورزش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
workout
/ˈwɜr.kɑʊt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ورزش
تمرین، بدنسازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ورزش
مترادف و متضاد
exercise session
1.She does a 20-minute workout every morning.
1. او هر روز صبح بیست دقیقه ورزش میکند.
a light workout
ورزش سبک
تصاویر
کلمات نزدیک
workmanship
workmanlike
workman
workload
workings
workplace
works
worksheet
workshop
workstation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان