خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موجب شدن
2 . وابسته بودن
[فعل]
bedingen
/bəˈdɪŋən/
فعل گذرا
[گذشته: bedingte]
[گذشته: bedingte]
[گذشته کامل: bedingt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
موجب شدن
سبب شدن
1.Der Stau auf der A1 bedingt eine längere Verspätung.
1. ترافیک در A1 موجب تاخیری زیاد شد.
2.Höhere Löhne bedingen höhere Preise
2. دستمزدهای بالا سبب قیمتهای زیاد میشود.
2
وابسته بودن
بستگی داشتن
(sich bedingen)
sich gegenseitig/wechselseitig bedingen
متقابلاً به هم وابسته بودن
Lohnniveau und die Kaufkraft bedingen sich gegenseitig.
سطح دستمزد و قدرت خرید متقابلاً به هم وابستهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
bedienungsanleitung
bedienung
bedienstete
bedienen
bedeutungslos
bedingung
bedingungslos
bedrohen
bedrohlich
bedrohlichkeit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان