1 . به این صورت 2 . پس 3 . خیلی 4 . به‌اندازه 5 . چه! 6 . خب 7 . بابا (بیان بی‌صبری یا عصبانیت) 8 . خب 9 . بسیار خب 10 . واقعاً؟ 11 . همین‌طوری
[قید]

so

/zoː/
غیرقابل مقایسه

1 به این صورت به این شکل، این‌طوری

مترادف و متضاد auf diese/solche Weise solcherweise
  • 1.Sie müssen das so machen!
    1. شما باید این را این‌طوری انجام دهید!
  • 2.Wenn du den Ball so wirfst, triffst du die Zielscheibe.‌
    2. اگر توپ را به این صورت پرت کنی، به هدف می‌زنی.
  • 3.Wie macht man das? – So!
    3. آدم چطوری این کار را انجام می‌دهد؟ - اینطوری!

2 پس

مترادف و متضاد also aus diesem grund demzufolge folglich
  • 1.Du wolltest, dass ich das koche, so iss es jetzt auch!
    1. تو می‌خواستی که من این را بپزم پس حالا هم آن را بخور!
  • 2.Es regnete, so bin ich zu Hause geblieben.
    2. باران می‌بارید، پس من در خانه ماندم.
  • 3.So, das war‘s!
    3. پس، اینطوریا بود!

3 خیلی اینقدر (زیاد)

مترادف و متضاد derart dermaßen soviel
  • 1.Die Leute sind so nett.‌
    1. مردم خیلی خوش‌برخورد هستند.
  • 2.Fahren Sie bitte nicht so schnell!
    2. لطفاً اینقدر سریع رانندگی نکن!
so... dass
آنقدر
  • Sie lachte so, dass sie Tränen in den Augen hatte.
    او آنقدر خندید که اشک در چشمانش جمع شد.

4 به‌اندازه هم اندازه

  • 1.Er rennt so schnell wie der Blitz.
    1. او هم‌سرعت رعد می‌دود [او با سرعتی مشابه سرعت رعد می‌دود].
  • 2.Keiner ist so ehrlich wie sie.
    2. هیچ‌کس به‌اندازه او راست‌گو نیست.
  • 3.Meine Frau ist so groß wie ich.
    3. زن من به‌اندازه من قد دارد [هم قد من است].
[حرف]

so

/zoː/

5 چه! عجب!

  • 1.Sie sind auch hier! So ein Zufall!
    1. شما هم اینجا هستید! عجب تصادفی!

6 خب

  • 1.Was macht ihr denn so?
    1. خب حالا دارید چکار می‌کنید؟
  • 2.Wie geht es dir so?
    2. خب حالت چطوره؟

7 بابا (بیان بی‌صبری یا عصبانیت) بابا دیگه

  • 1.So komm jetzt endlich!
    1. بابا بیا الان دیگه!
  • 2.So unterbrich mich doch nicht immer!
    2. بابا همش وسط حرف من نپر دیگه!

8 خب

  • 1.Ich habe so meine Gründe, warum ich das tue.
    1. من خب دلایل خودم رو دارم که چرا این کار می‌کنم.

9 بسیار خب

  • 1.So, jetzt bin ich fertig.
    1. بسیار خب، حالا کارم تموم شده.
  • 2.So! Nun können wir gehen.
    2. بسیار خب! حالا می‌توانیم برویم.

10 واقعاً؟

  • 1.Morgen reise ich ab. -So?
    1. فردا حرکت می‌کنم. واقعاً؟
  • 2.Sie ist mit 34 Jahren Großmutter geworden. -So?
    2. او در سن 34 سالگی مادربزرگ شد. -واقعاً؟

11 همین‌طوری

  • 1.Nimm den Schirm mit. Ach, ich gehe so.
    1. چتر رو بردار. آخ، همین‌طوری دارم می‌رم.
  • 2.Was hast du dafür bezahlt? -das habe ich so bekommen.
    2. چه چیزی در ازای اون پرداخت کرده‌ای؟ -من این رو همینطوری گرفتم [پولی در ازای اون پرداخت نکردم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان