خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیگانگی
[اسم]
alienation
/ˌeɪliəˈneɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیگانگی
ناهمبستگی، بیگانه کردن، جدایی
1.Many immigrants suffer from a sense of alienation.
1. بسیاری از مهاجرین از حس بیگانگی رنج میبرند.
2.The new policy resulted in the alienation of many voters.
2. سیاست جدید منجر به جدایی بسیاری از رایدهندگان شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
alienated
alienate
alienable
alien
alidade
alienist
alight
align
alignment
alike
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان