خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نفقه
[اسم]
alimony
/ˈæləˌmoʊni/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نفقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نفقه
1.he is said to have paid $300000 alimony to his first wife.
1. او گفته است که 300000 دلار به همسر اولش نفقه پرداخت کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
alimentary canal
alimentary
aliment
alike
alignment
alina
aliquot
alison
alissa
alive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان