خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرگرم کردن
[فعل]
to amuse
/əmˈjuz/
فعل گذرا
[گذشته: amused]
[گذشته: amused]
[گذشته کامل: amused]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرگرم کردن
موجب تفریح شدن، مشغول کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرگرم کردن
مترادف و متضاد
entertain
1.he made faces to amuse her.
1. او ادا در آورد تا او را سرگرم کند.
2.I watch these movies because they amuse me.
2. من این فیلم ها را تماشا می کنم زیرا آن ها مرا سرگرم می کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
amulet
amsterdam
amputation
amputate
ampoule
amused
amusement
amusement arcade
amusement park
amuser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان