خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دور
2 . کنار
3 . در فاصله
4 . غایب (بودن)
5 . فاصله (زمانی)
6 . دور از خانه (تیم ورزشی)
[قید]
away
/əˈweɪ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور
مترادف و متضاد
off
to stay away from somebody/something
از کسی/چیزی دور ماندن
1. Stay away from him.
1. از او دور بمان.
2. Stay away from the edge of the cliff.
2. از لبه صخره [پرتگاه] دور بمان.
to go away
دور شدن
Just go away and leave me alone!
فقط (از اینجا) دور شو و من را تنها بگذار!
2
کنار
مترادف و متضاد
apart
aside
to put something away
چیزی را کنار گذاشتن
1. He put away the pistol.
1. او تفنگ را کنار گذاشت.
2. He put his books away.
2. او کتابهایش را کنار گذاشت.
3. Put your toys away.
3. اسباببازیهایت را کنار بگذار.
3
در فاصله
فاصله (داشتن)
مترادف و متضاد
at a distance
... away from something/someplace
در فاصله ... از چیزی/جایی
We live 5 miles away from the ocean.
ما در فاصله 5 مایلی از اقیانوس زندگی میکنیم.
to be ... away (from something/someplace)
... (از چیزی/جایی) فاصله داشتن
1. The nearest town was ten miles away.
1. نزدیکترین شهر، ده مایل فاصله داشت.
2. The ocean is two miles away.
2. اقیانوس، دو مایل (از اینجا) فاصله دارد.
3. The station is a few minutes' walk away from here.
3. آن ایستگاه پیاده چند دقیقه از اینجا فاصله دارد.
4
غایب (بودن)
در سفر
مترادف و متضاد
absent
to be away
حاضر نبودن/غایب بودن
1. She's away on vacation until the end of the week .
1. او تا آخر هفته، در سفر است [اشاره به نبودن یک فرد].
2. Sorry, he's away.
2. متاسفم، او غایب است [نیست].
away from someplace
در جایی حاضر نبودن
1. She was away from work for a week.
1. او برای یک هفته سر کارش حاضر نبود.
2. Sorry, but Mr. Russell is away from his desk at the moment.
2. متاسفم، اما آقای "راسل" در حال حاضر سر میزشان نیستند.
5
فاصله (زمانی)
تا ... مانده (زمان)
مترادف و متضاد
at a distance in time
something be ... away
تا چیزی ... مانده/چیزی ... فاصله داشتن
1. Christmas is still months away.
1. کریسمس هنوز ماهها فاصله دارد.
2. Our vacation is only three weeks away.
2. تا تعطیلات ما فقط سه هفته مانده است.
توضیحاتی در رابطه با away
این قید اشاره دارد به وقوع چیزی در زمانی بهخصوص یا فاصله زمانی چیزی از چیزی دیگر.
6
دور از خانه (تیم ورزشی)
در ورزشگاه میزبان
to play away
دور از خانه بازی کردن
The football team were playing away.
تیم فوتبال داشت دور از خانه بازی میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
aware
award
awaken
awake
aw
away with the fairies
away with you
awesome
awesomely
awful
کلمات نزدیک
awash
awareness
aware
award-winning
award sole custody
away game
awe
awe-inspiring
awe-struck
aweather
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان