خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تبعید
[اسم]
banishment
/ˈbænɪʃmənt/
غیرقابل شمارش
1
تبعید
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تبعید
1.a life of banishment in an alien country
1. یک عمر تبعید در مملکت بیگانه
2.Lady Montague dies of grief at Romeo’s banishment.
2. بانو "مونتاگو" در غم تبعید "رومئو" می میرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
banished
banish
bangs
bangle
bangladeshi
banister
banisters
banjo
bank
bank account
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان