خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تقلب کردن
2 . خیانت کردن
3 . فریب دادن
4 . (آدم) متقلب
[فعل]
to cheat
/ʧit/
فعل ناگذر
[گذشته: cheated]
[گذشته: cheated]
[گذشته کامل: cheated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تقلب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقلب کردن
to cheat at something
در چیزی تقلب کردن
He cheats at cards.
او در بازی ورق تقلب میکند.
that's cheating
تقلب محسوب میشود
You're not allowed to look at the answers—that's cheating.
شما اجازه ندارید به پاسخها نگاه کنید؛ تقلب محسوب میشود.
to catch somebody cheating
مچ کسی را موقع تقلب گرفتن
Anyone caught cheating will be automatically disqualified from the examination.
هر کسی که هنگام تقلب کردن، مچش گرفته شود؛ بلافاصله از ادامه آزمون محروم خواهد شد.
2
خیانت کردن
بیوفایی کردن
to cheat on somebody
به کسی خیانت کردن
He’s cheating on his wife.
او به همسرش خیانت میکند.
3
فریب دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اغفال کردن
سر کسی کلاه گذاشتن
فریب دادن
کلاه سر کسی گذاشتن
مترادف و متضاد
trick
to cheat somebody/something
کسی/چیزی را فریب دادن
She is accused of attempting to cheat the taxman.
او متهم به تلاش برای فریب دادن مأمور مالیات شد.
[اسم]
cheat
/ʧit/
قابل شمارش
4
(آدم) متقلب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حقهباز
آدم دغل
نامرد
ناکس
متقلب
مترادف و متضاد
cheater
1.His addiction has turned him into a cheat.
1. اعتیادش او را به مردی متقلب تبدیل کرده است.
2.That man’s a liar and a cheat.
2. آن مرد یک دروغگو و متقلب است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cheapskate
cheaply
cheap shot
cheap and cheerful
cheap
cheat on
cheater
cheating
check
check in
کلمات نزدیک
cheapskate
cheapness
cheaply
cheapen
cheap
cheat on someone
cheater
cheating
chechen
check
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان