خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شرکت
2 . مصاحبت
3 . گروهان
4 . گروه هنرپیشگان (تئاتر و...)
[اسم]
company
/ˈkʌm.pə.ni/
قابل شمارش
[جمع: companies]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شرکت
شرکا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شرکت
کمپانی
مترادف و متضاد
business
corporation
firm
1.He works for a software company.
1. او برای یک شرکت نرمافزاری کار میکند.
2.I work for Duggan and Company.
2. من برای "دوگان و شرکا" کار میکنم.
2
مصاحبت
همصحبت، همنشین، همراه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مهمان
صحبت
مصاحبت
محضر
to have company
مهمان داشتن
I didn't realize you had company.
نمیدانستم مهمان داری.
to enjoy somebody's company
از مصاحبت با کسی لذت بردن
I really enjoy his company.
من خیلی از مصاحبت با او لذت میبرم.
to want company
همصحبت/همراه خواستن
Do you want company or would you rather go by yourself?
همصحبت میخواهی یا ترجیح میدهی خودت تنهایی بروی؟
for company
برای مصاحبت
He's coming with me for company.
او برای مصاحبت دارد همراه من میآید.
good company
همصحبت خوب
The children are very good company.
بچهها خیلی همصحبتهای خوبی هستند.
3
گروهان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گروهان
4
گروه هنرپیشگان (تئاتر و...)
گروه (هنری)
a theater/dance company
گروه هنرپیشگان تئاتر/رقاصان
تصاویر
کلمات نزدیک
companionway
companionship
companionable
companion
compadre
company car
company law
company man
company town
comparable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان