خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ادعا کردن
2 . سروکله زدن
[فعل]
to contend
/kənˈtɛnd/
فعل ناگذر
[گذشته: contended]
[گذشته: contended]
[گذشته کامل: contended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ادعا کردن
مدعی شدن، استدلال کردن
مترادف و متضاد
assert
claim
1.He contends that the judge was wrong.
1. او ادعا میکند که قاضی اشتباه میکرد.
2
سروکله زدن
دستوپنجه نرم کردن
1.Nurses often have to contend with violent or drunken patients.
1. پرستارها اغلب مجبور هستند با بیماران خشن یا مست سروکله بزنند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
contempt
contemporary art
contemporary
contemplate
conte
contender
content
contented
contentment
contest
کلمات نزدیک
contemptuous
contemptible
contempt of court
contempt
contemporary music
contender
content
contented
contentedly
contention
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان