خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بینوا
[صفت]
destitute
/ˈdɛstəˌtut/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بینوا
مفلس، تهی دست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آسمانجل
آسوپاس
بیبضاعت
بیچیز
بینوا
تنگدست
تهیدست
حاجتمند
درمانده
یکلاقبا
نیازمند
ندار
مفلس
مسکین
مستمند
فقیر
کمپول
مترادف و متضاد
indigent
penniless
rich
1.her parents died and she was left destitute.
1. والدین او فوت کردند و او بینوا ماند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
destination
dessert spoon
dessert
despondency
despiteful
destitution
destroy
destruction
destructive
destructively
کلمات نزدیک
destiny
destined
destination wedding
destination
destabilize
destitution
destroy
destroyer
destruction
destructive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان