خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جهیزیه
[اسم]
dowry
/ˈdaʊri/
قابل شمارش
[جمع: dowries]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جهیزیه
جهاز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جهاز
جهیزیه
1.His family hoped that his bride would bring a large dowry.
1. خانواده ی پسر امیدوار بودند که عروسش جهیزیه ی زیادی بیاورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
down’s syndrome
downy
downwind
downwards
downward
doxy
doyen
doyenne
doze
doze off
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان