خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از بین بردن
2 . کشتن
[فعل]
to eliminate
/ɪˈlɪməˌneɪt/
فعل گذرا
[گذشته: eliminated]
[گذشته: eliminated]
[گذشته کامل: eliminated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از بین بردن
حذف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برطرف کردن
حذف کردن
رفع کردن
از میان برداشتن
مترادف و متضاد
destroy
eradicate
knock out
remove
terminate
to eliminate something/somebody
چیزی/کسی را حذف کردن
She was eliminated after the first round of the tournament.
او بعد از اولین دور مسابقات حذف شد.
to eliminate something/somebody from something
چیزی/کسی را از چیزی حذف کردن
The doctor advised me to eliminate salt from my diet.
دکتر به من نصیحت کرد که نمک را از رژیم غذاییام حذف کنم.
2
کشتن
formal
مترادف و متضاد
kill
to eliminate somebody
کسی را کشتن
1. a ruthless dictator who eliminated all his rivals
1. یک دیکتاتور بیرحم که همه رقبایش را کشت
2. Most of the regime's left-wing opponents were eliminated.
2. بیشتر رقبای چپگرای آن رژیم، کشته شده بودند.
[عبارات مرتبط]
elimination
1. نابودی
تصاویر
کلمات نزدیک
eligible
eligibility
elide
elicit
elfin
eliminated
elimination
elise
elision
elite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان