خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از خود درآوردن
[فعل]
to fabricate
/ˈfæbrəˌkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: fabricated]
[گذشته: fabricated]
[گذشته کامل: fabricated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از خود درآوردن
جعل کردن، قصه سر هم کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جعل کردن
چاپ زدن
به هم بافتن
مترادف و متضاد
construct
lie
1.He claims that the police fabricated evidence against him.
1. او ادعا میکند که پلیس شواهدی علیه او جعل کردهاست.
2.He was late, so he fabricated an excuse to avoid trouble.
2. او دیر کرده بود بهخاطر همین بهانهای از خود درآورد تا از دردسر دوری کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fabric softener
fabric
f-clamp
f clef
f
fabulous
fabulously
facade
face
face cloth
کلمات نزدیک
fabric conditioner
fabric
fabled
fable
fab
fabricated
fabrication
fabulous
fabulously
facade cleaning
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان