خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکست مفتضحانه
[اسم]
fiasco
/fiˈæskoʊ/
قابل شمارش
[جمع: fiascoes]
1
شکست مفتضحانه
مایه آبروریزی، ناکامی
مترادف و متضاد
disaster
1.The party was a complete fiasco.
1. مهمانی کاملا شکستی مفتضحانه بود.
2.What a fiasco!
2. عجب آبروریزی ای!
تصاویر
کلمات نزدیک
fiancée
fiancé
fewer
few and far between
few
fiat
fib
fiber
fiber optics
fiberboard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان