خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درنده
2 . شدید
[صفت]
fierce
/fɪrs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fiercer]
[حالت عالی: fiercest]
1
درنده
بیرحم، وحشی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درنده
ژیان
مترادف و متضاد
aggressive
ferocious
savage
wild
gentle
tame
1.He took one look at his fierce opponent and ran.
1. او یک نگاه به رقیب بیرحمش انداخت و فرار کرد.
2.One must take appropriate precautions when approaching fierce dogs.
2. آدم باید احتیاطهای لازم را قبل از نزدیک شدن به سگهای درنده بکند.
2
شدید
جدی
مترادف و متضاد
extreme
intense
severe
mild
1.Fire fighters had to retreat from the fierce heat.
1. آتشنشانها مجبور شدند از [بهخاطر] گرمای شدید عقبنشینی کنند.
fierce opposition/resistance/winds
مخالفت/مقاومت/بادهای شدید
تصاویر
کلمات نزدیک
fiendishly
fiendish
fiend
fieldwork
fieldmouse
fierce wind
fiercely
fiercely loyal
fiery
fiery orange
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان