خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سربلندی
2 . زیبایی
[اسم]
glory
/ˈglɔri/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سربلندی
افتخار، جلال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افتخار
جلال
شکوه
شوکت
عزت
مجد
فخر
مباهات
اورنگ
1.The winning team came home covered in glory.
1. تیم پیروز با افتخار به خانه آمد [بازگشت].
to fight and die for the glory of one's nation
جنگیدن و مردن برای سربلندی ملت [کشور] خویش
2
زیبایی
1.Fall is the best time to see the forest in all its glory .
1. (فصل) پاییز بهترین زمان برای دیدن زیبایی (و شکوه) جنگل است.
تصاویر
کلمات نزدیک
glorious
glorify
glorified
glorification
gloria
gloss
gloss over
gloss paint
glossary
glossophobia
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان