2.
Nick has always been good at finding cheap flights.
2.
"نیک" همیشه در پیداکردن پروازهای ارزان مهارت داشته است.
3.
She's very good at geography.
3.
او در جغرافیا خیلی خوب است [جغرافی او خیلی خوب است]
to be good with something
در استفاده از چیزی مهارت داشتن
She's good with her hands.
او در استفاده از دستانش مهارت دارد.
to be good with somebody
با کسی خوب بودن
He's very good with children.
او با بچهها خیلی خوب است.
It's a good thing ...
چه خوب که ...
It's a good thing you came early.
چه خوب که زود آمدی.
good question/point/reason/idea/example/book/news
پرسش/نکته/دلیل/ایده/مثال/کتاب/خبر خوب
1.
I have good reason to be suspicious.
1.
من دلیل خوبی برای مشکوک بودن دارم.
2.
Thank you, good question.
2.
ممنونم، سوال خوبی پرسیدید.
3.
This is very good news.
3.
این خبر خیلی خوبی است.
4.
What a good idea!
4.
چه ایده خوبی!
5.
Yes, that's a good point.
5.
بله، آن نکته خوبی است.
to be good (to somebody)
با کسی خوب [مهربان] بودن
He was very good to me when I was sick.
او خیلی با من خوب بود وقتی که من بیمار بودم.
to be good (of somebody) (to do something)
انجام کاری خوبی کسی را نشان دادن/با انجام کاری لطف کردن
It was very good of you to come.
خیلی لطف کردید که آمدید.
to be good (about something)
در رابطه با چیزی خوب بودن [خوب رفتار کردن]
I had to take a week off work but my colleagues were very good about it.
مجبور شدم یک هفته مرخصی بگیرم، اما همکارانم خیلی در رابطه با آن خوب بودند [خوب رفتار کردند].
to be good for something/to do something
برای چیزی/انجام کاری مناسب بودن
1.
She would be good for the job.
1.
او برای این کار خوب خواهد بود.
2.
This is a good place for a picnic.
2.
این (جا) مکان خوبی [مناسبی] برای پیکنیک است.
to be good for somebody
برای کسی مناسب بودن
Can we change our meeting? Monday isn't good for me.
میتوانیم (زمان) جلسهمان را تغییر دهیم؟ دوشنبه برای من مناسب نیست.
کاربرد صفت good به معنای خوب
صفت good به معنای "خوب" به هر چیزی اطلاق میگردد که از کیفیت و سطح خوب و قابل قبولی برخوردار باشد. مثلا:
"a good book" (یک کتاب خوب)
"good food" (غذای خوب)
صفت good همچنین به چیزهایی گفته میشود که خوشایند و لذتبخش باشند. مثلا:
"?Did you have a good time in London" (آیا اوقات خوشی در لندن داشتی؟)
".This is very good news" (این خبر خیلی خوبی است.)
صفت good در برخی موارد مفهوم "منطقی" و "به جا" دارد. مثلا:
".Thank you, good question" (ممنون، سوال خوب و به جایی بود.)
".I have good reason to be suspicious" (من دلیل خوبی برای مشکوک بودن دارم.)
صفت good وقتی همراه با برخی اسمها بیاید، معنای "ماهر" و "حرفهای" میدهد. مثلا:
"a good cook" (یک آشپز خوب)
"a good actor" (یک هنرپیشه خوب)
مترادف و متضاد
moral
respectable
right
virtuous
bad
corrupt
dishonest
to lead a good life
زندگی پسندیدهای داشتن [از لحاظ اخلاقی]
She has tried to lead a good life.
او سعی داشته است که زندگی پسندیدهای داشته باشد.
a good thing/deed
کار/عمل درست [پسندیده]
Giving her that money was a good thing to do.
دادن آن پول به او، کار درستی بود.
کاربرد صفت good به معنای پسندیده
صفت good به معنای "پسندیده" به چیزهایی گفته میشود که از لحاظ اخلاقی درست باشد و به رفتارهایی گفته میشود که از لحاظ مذهبی یا اخلاقی قابل قبول باشند. مثلا:
".Giving her that money was a good thing to do" (دادن آن پول به او، کار درستی بود.)
صفت good در این مفهوم فقط قبل از اسم بهکار میرود.
5
زیاد
بزرگ
a good many people
افراد بسیار زیادی
A good many people came to his funeral.
افراد بسیار زیادی به مراسم ختم او آمدند.
a good while
زمان زیاد
We spent a good while looking for the house.
ما زمان زیادی را صرف پیداکردن آن خانه کردیم.
a good size
اندازه/سایز بزرگ
The kitchen is a good size.
آشپزخانه اندازه بزرگی دارد.
a good deal of
مقدار زیادی از
He devoted a good deal of attention to the problem.
او مقدار زیادی از توجه به آن مسئله تخصیص داد [او توجه زیادی به آن مشکل کرد].
a good chance
احتمال زیاد
There's a good chance that I won't be here next year.
احتمال زیادی وجود دارد که من سال بعد اینجا نباشم.
6
دستکم
حداقل
مترادف و متضاد
at least
minimum
1.It's a good three miles to the station.
1.
حداقل سه مایل تا آن ایستگاه راه هست.
2.We waited for a good hour.
2.
ما دستکم یک ساعت صبر کردیم.
7
معتبر
مترادف و متضاد
valid
good for something
معتبر برای چیزی
The ticket is good for three months.
این بلیت برای سه ماه معتبر است [اعتبار دارد].
[اسم]
good
/gʊd/
غیرقابل شمارش
8
فایده
(هر چیز) سودمند
to do a lot of good
بسیار سودمند بودن
Even a small donation can do a lot of good.
حتی اهدایی [بخششی] کوچک نیز میتواند بسیار سودمند باشد.
What's the good of ...
فایده ... چیست
What's the good of earning all that money if you don't have time to enjoy it?
فایده آن همه پول درآوردن چیست، اگر برای لذت بردن از آن وقت نداشته باشی؟
What good is it ...
فایدهاش چیست که ...
What good is it redecorating if you're thinking of moving?
فایدهاش چیست که تغییر دکوراسیون دهی، اگر به فکر اسبابکشی هستی؟
for one's own good
برای فایده [صلاح] خویش
I'm only telling you this for your own good.
من این را فقط برای صلاح خودت میگویم.
کاربرد صفت good به معنای سودمند
صفت good به معنای "هر چیز سودمند" به چیزهایی اطلاق میگردد که برای شما مفید باشند و تاثیر خوبی بر چیزی/فردی داشته باشد. مثلا:
".It's probably good for you to get some criticism now and then" (احتمالا برای شما مفید است که گهگاهی مورد انتقاد قرار بگیرید.)