خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به طور ضمنی
[قید]
implicitly
/ɪmˈplɪsətli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
به طور ضمنی
به طور تلویحی، ضمنا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تلویحا
به طور ضمنی
1.she implicitly suggested that he was responsible for the error.
1. او به طور ضمنی اظهار کرد که او مسئول آن خطا بود [آن خطا تقصیر او بود].
تصاویر
کلمات نزدیک
implicit
implication
implicate
implementation
implement
implied
implode
implore
implosion
imply
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان