خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . التماس کردن
[فعل]
to implore
/ɪmˈplɔːr/
فعل گذرا
[گذشته: implored]
[گذشته: implored]
[گذشته کامل: implored]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
التماس کردن
خواهش کردن، عجز و لابه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استدعا کردن
تمنا کردن
مترادف و متضاد
beg
beseech
1.She implored him to stay.
1. او از مرد خواهش کرد که بماند.
2.Tell me it's true. I implore you.
2. به من بگو که حقیقت دارد. التماست می کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
implausible
implant
impermanent
imperial gallon
imperfect
impolite
important
importune
impossible
impossibly
کلمات نزدیک
implode
implied
implicitly
implicit
implication
implosion
imply
impolite
impolitely
impoliteness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان